یا ویح نفسنا بفوات الفضائل یا ویل روحنا بفسادالوسائل
قد حن واشتکی فلذا الصخر بکیا
علی علی هجران فخرالقبایل
لو ان فراقی حملالطور والصفا
زمانا یسیرا هدمت بالزلازل
Categories
اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود، از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود
مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود دیگر به چاکِ سینه مجالِ رفو نبود
دیگر شکسته بود دل و در میانِ ما صحبت به[…]
Categories
جاء الربیع و البطر زال الشتاء و الخطر من فضل رب عنده کل الخطایا تغتفر
آمد ترُش رویی دگر یا زمهریر است او مگر بر ریز جامی بر سرش ای ساقیِ همچون شکر
اوحی الیکم ربّکم انّا غفرنا ذنبکم و[…]
Categories
جود الشموس علی الوری اشراق، و وراء ها نور الهوی براق
و وراء انوار الهوی لی سید، ضائت لنا بضیائه الافاق
ما اطیب العشاق فی اشواقهم، العشق ایضا نحوهم مشتاق
هموا لرؤیته فلاحت شمسه،[…]
Categories
ساقی ز شرابِ حق پُر دار شرابی را دردِه مِیِ ربّانی دلهای کبابی را
کم گوی حدیثِ نان در مجلسِ مخموران جز آب نمیسازد مر مردمِ آبی را
از آب و خطابِ تو تن گشت خرابِ تو آراسته دار ای[…]
Categories