-
جانا خبر وصل تو زی ما که رساند یا قصصه ی ما سوی تو تنها که رساند
جانا خبر وصل تو زی ما که رساند یا قصصه ی ما سوی تو تنها که رساند
توتوست چو دفتر غمِ ما از هوسِ آنْکْ زینجا به تو طومارِ غمِ ما که رساند
اینجا که منم طمْعِ وصالِ تو محال[…]
-
ما بساط نیکنامی باز طی خواهیم کرد خرقه و سجاده رهن نقل و می خواهیم کرد
ما بساط نیکنامی باز طی خواهیم کرد خرقه و سججاده رهنِ نقل و مِی خواهیم کرد
زهد و تقوی سر به سر این نام و این آوازه را در سرِ آوازِ چنگ و بانگِ نِی خواهیم کرد
نو بهار است[…]
-
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید اگر آن یار سفر کرده ی ما باز آید
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید اگر آن یارِ سفر کرده ی ما باز آید
گو تو باز آی که گر خونِ مَنَت در خورْد است پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید
نام و ننگ و دل[…]
-
طرفه می دارند یاران صبر من بر داغ و درد داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد
طرفه می دارند یاران صبر من بر داغ و درد داغ و دردی کز تو باشد خوشتر است از باغِ وَرد
دوستانت را که داغِ مهربانی دل بسوخت گر به دوزخ بگذرانی آتشی بینند سرد
حاکمی گر عدل خواهی کرد[…]
-
تو مپندار کز این در به ملامت بروم دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم
تو مپندار کز این در به ملامت بروم دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم
تَرکِ سر گفتم از آن پیش که بنْهادم پایْ نَه به زرق آمدهام تا به ملامت بروم
من هوادار قدیمم بدهم جانِ عزیز نو ارادت[…]
-
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانه ام در عشق و در شوریدگی در کاینات افسانه ام
ای عاشقان ای عاشقان من عاشقِ دیوانه ام در عشق و در شوریدگی در کاینات افسانه ام
از ساغر و پیمان مگو امروز با ما کز ازل مستِ شرابِ عشقِ او بی ساغر و پیمانه ام
مستِ شرابِ وصلِ او[…]
-
شد جوان دوران و سر زد سبزه و آمد بهار وقت غم بگذشت ساقی خیز و ساغر را بیار
شد جوان دوران و سر زد سبزه و آمد بهار وقتِ غم بُگْذشت ساقی خیز و ساغر را بیار
شیوه ی دین داری و عقل است یاران را قرین می کشیّ و عشق بازیّ و جنونْ ما را شعار
عاشقان[…]
-
خیال دوست که در خواب میکند بازی درون دیده پرآب میکند بازی
خیالِ دوست که در خواب میکند بازی درونِ دیدهٔ پُر آب میکند بازی
در آفتابِ سرِ زلفِ عنبر افشانش چو هندویی ز سرِ تاب میکند بازی
ز طوطیِ خطِ او چون نبات بُگْدازم از آنکه با شکرِ ناب میکند بازی
[…] -
جان هوادار تو شد فاش مکن اسرارش دل به سودای تو افتاد گرامی دارش
جان هوادار تو شد فاش مکن اسرارش دل به سودای تو افتاد گرامی دارش
عشق یاغی شد و با ما سرِ غارت دارد وصل را گو که عنایت کن و وامگذارش
مبتدی را به کرَم جرعه تصدّق فرما منتهی را[…]
-
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوری گر طلبِ روزیِ ننْهاده کنی
آخر الامر گِلِ کوزه گران خواهی شد حالیا فکرِ سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس[…]