شوریده کرد ما را عشق پری جمالی، هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی
شوریده کرد ما را عشقِ پری جمالی هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی
زنجیرِ صبرِ ما را بگْسست بندِ زلفی بازارِ زهدِ ما را بشْکست عشقِ خالی
با سرکشی که دارد خوئی چه تند خوئی الحق فتاد ما را[…]
سر نیست کز تو بر سر خنجر نمیشود، تا سر نمیشود غمت از سر نمیشود
سر نیست کز تو بر سر خنجر نمیشود، تا سر نمیشود غمت از سر نمیشود
از شستِ عشقِ نو نپرد هیچ ناوکی، کان با قضای چرخ برابر نمیشود
هر دم به تیرِ غمزه بریزی هزار خون وین طُرفهتر که تیرِ[…]