-
ای صبا برگرد امشب گرد سر تا پای او صد هزاران سجده کن در عشق یک یک جای او
ای صبا برگرد امشب گِردِ سر تا پایِ او صد هزاران سجده کن در عشقِ یک یک جای او
جان ما را زندهٔ جاوید گردانی به قطع گر نسیمی آوری از زلفِ عنبرسای او
گر سرِ انگشتِ بی حرمت به[…]
-
گر من اندر عشق مرد کارمی از بد و نیک و جهان بیزارمی
گر من اندر عشق مردِ کارمی از بد و نیک و جهان بیزارمی
کفر و دین درباختم در بیخودی چیستی گر بیخود از دلدارمی
کاشکی گر محرمِ مسجد نیَم
محرمِ دُردیکشِ خمّارمی
دو جهان بیتوام نمیباید نَه یکی بس دوام نمیباید
هرچه خواهم ز تو تو بِهْ زانی از توام جز توام نمیباید
قبلهام چون جمالِ روی تو بس رویی از هر سوام نمیباید
جانِ من[…]
-
ای لب تو نگین خاتم عشق، روی تو آفتاب عالم عشق
ای لبِ تو نگینِ خاتمِ عشق روی تو آفتابِ عالمِ عشق
تو ز عشّاق فارغ و شب و روز کارِ عشّاق بی تو ماتم عشق
نتوان خورد بی تو آبی خوش که حرام است بی تو جز غم عشق
ما ترکِ مقامات و کرامات گرفتیم در دیرِ مغان راهِ خرابات گرفتیم
پی بر پیِ رندانِ خرابات نهادیم ترکِ سخنِ عادت و طامات گرفتیم
آن وقت که خود را همه سالوس نمودیم اکنون کمِ سالوس و مراعات گرفتیم
چو در غمِ تو جز جان چیزی دگرم نبْوَد پیشِ تو کشم کز تو غمخوارترم نبود
پروانۀ تو گشتم تا بر تو سرافشانم خود چون رخِ تو بینم پروای سرم نبود
پیشِ نظرم عالم چون روزِ قیامت باد آن روز[…]
-
ای گرفته حسن تو هر دو جهان، در جمالت خیره چشم عقل و جان
ای گرفته حسنِ تو هر دو جهان در جمالت خیره چشمِ عقل و جان
جانِ تن جان است و جانِ جان تویی در جهان جانی و در جانی جهان
های و هوی عاشقانت هر سحر مینگنجد در زمین و آسمان
[…] -
شبی کز زلف تو عالم چو شب بود، سر مویی نه طالب نه طلب بود
شبی کز زلفِ تو عالم چو شب بود سرِ مویی نه طالب نه طلب بود
جهانی بود در عینِ عدم غرقْ نه اسمِ حزن و نه اسمِ طرب بود
چنان در هیچ پنهان بود عالم که نه زین نام و[…]
-
ای به وصفت گمشده هر جان که هست، جان تنها نه خرد چندان که هست
ای به وصفت گمشده هر جان که هست جانِ تنها نه خُرد چندان که هست
وی کمالِ آفتابِ رویِ تو تا ابد فارغ ز هر نقصان که هست
گر سکندر چشمهٔ حیوان نیافت نیست عیبِ چشمهٔ حیوان که هست
شمع آمد و گفت این تنِ لاغر همه سوخت رفتم که مرا ز پای تا سر همه سوخت
خشکم همه از دست شد و تر همه سوخت اشکی دو سه نم بماند و دیگر همه سوخت