کاروانی شکر از مصر به شیراز آید اگر آن یار سفر کرده ی ما باز آید
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید اگر آن یارِ سفر کرده ی ما باز آید
گو تو باز آی که گر خونِ مَنَت در خورْد است پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید
نام و ننگ و دل[…]
طرفه می دارند یاران صبر من بر داغ و درد داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد
طرفه می دارند یاران صبر من بر داغ و درد داغ و دردی کز تو باشد خوشتر است از باغِ وَرد
دوستانت را که داغِ مهربانی دل بسوخت گر به دوزخ بگذرانی آتشی بینند سرد
حاکمی گر عدل خواهی کرد[…]
تو مپندار کز این در به ملامت بروم دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم
تو مپندار کز این در به ملامت بروم دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم
تَرکِ سر گفتم از آن پیش که بنْهادم پایْ نَه به زرق آمدهام تا به ملامت بروم
من هوادار قدیمم بدهم جانِ عزیز نو ارادت[…]
حناست آن که ناخن دلبند رشتهای یا خون بی دلیست که در بند کشتهای
حناست آن که ناخنِ دلبند رشتهای یا خونِ بی دلیست که در بند کشتهای
من آدمی به لطفِ تو دیگر ندیدهام این صورت و صفت که تو داری فرشتهای
وین طرفهتر که تا دلِ من دردمندِ توست حاضر نبوده یک[…]
خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی
خلافِ شرطِ محبّت چه مصلحت دیدی که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی
گرفتمت که نیامد ز رویِ خُلق آزَرْم که بی گُنَهْ بکُشی از خدا نترسیدی
بپوش رویِ نگارین و مویِ مُشکین را که حُسنِ طلعتِ خورشید را بپوشیدی
یارِ من آن که لطفِ خداوند یارِ اوست بیداد و داد و ردّ و قبول اختیار اوست
دریای عشق را به حقیقت کنار نیست ور هست پیشِ اهل حقیقت کنار اوست
در عهدِ لیلی این همه مجنون نبودهاند وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست
صاحبدلی نمانْد در این فصلِ نوبهار الّا که عاشقِ گل[…]شاید این طلعت میمون که به فالش دارند، در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند
شاید این طلعتِ میمون که به فالش دارند در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند
که در آفاق چنین روی دگر نتْوان دید یا مگر آیِنه در پیشِ جمالش دارند
عجب از دامِ غمش گر بجهد مرغِ دلی این[…]
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست، طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقتِ بارِ فراق این همه ایّامم نیست
خالی از ذکرِ تو عضوی چه حکایت باشد سرِ مویی به غلط در همه اندامم نیست
میلِ آن دانۀ خالم نظری بیش نبود چون بدیدم[…]
هر که بی او زندگانی میکند گر نمیمیرد گرانی میکند
هر که بی او زندگانی میکند گر نمیمیرد گرانی میکند
من بر آن بودم که ندْهم دل به عشقْ سروِْ بالا دلستانی میکند
مهْربانی مینمایم بر قدش سنگدل نامهْربانی میکند
برفِ پیری مینشیند بر[…]
امیدوار چنانم که کار بسته برآید، وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید
امیدوار چنانم که کارِ بسته برآید، وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید
من از تو سیر نگردم و گر ترُش کنی ابرو جوابِ تلخ ز شیرین مقابلِ شکر آید
به رغمِ دشمنم ای دوست سایهای به[…]