مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن، چون زنی بر نامِ شمس الدّین تبریزی بزن
نام شمس الدّین به گوشت بهتر است از جسم و جان، نام شمس الدّین چو شمع و جانِ بنده چون لگن
مطربا بهرِ خدا تو غیر شمس الدّین مگو، بر تنِ چون جانِ او بنواز تن تن تن تنن
تا شود این نقشِ تو رقصان به سوی آسمان، تا شود این جانِ پاکت پردهسوز و گامزن
شمس دین و شمس دین و شمس دین میگوی و بس، تا ببینی مردگان رقصان شده اندر کفن
مطربا گر چه نِیی عاشق مشو از ما ملول، عشق شمس الدّین کند مر جانْت را چون یاسمن
لالهها دستک زنان و یاسمین رقصان شده، سوسنک مستک شده گوید که باشد خود سمن
خارها خندان شده بر گل بجُسته برتری، سنگها با جان شده با لعل گوید ما و من
ایها الساقی ادر کأس الحمیا نصفه، ان عشقی مثل خمر ان جسمی مثل دن