کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست، آنک به رقص آورد کاهل ما را کجاست

کالبدِ ما ز خواب کاهل و مشغول خاست، آنکِ به رقص آوَرَد کاهلِ ما را کجاست

آنکِ به رقص آوَرَد پردۀ دل بر دَرَد این همه بویش کند دیدنِ او خود جداست

جنبشِ خلقان ز عشق جنبش عشق از ازل، رقصِ هوا از فلک رقصِ درخت از هواست

دل چو شد از عشقْ گرم رفت ز دل ترس و شرم شد نفسش آتشینْ عشقْ یکی اژدهاست

ساقی جان در قدح دوش اگر دُرد ریخت دُردیِ ساقیّ ما جمله صفا در صفاست

بادۀ عشق ای غلام نیست حلال و حرام پر کن و پیش آر جام بنْگر نوبتْ که راست

ای دلِ پاکِ تمام بر تو هزاران سلام جملۀ خوبان غلام جملۀ خوبی تو راست

سجده کنم پیشِ یار گوید دلْ هوش دار دادنِ جان در سجود جانِ همه سجده‌هاست

دیدگاهتان را بنویسید