هزار بار کشیده‌ست عشقِ کافرخو، شبم ز بام به حجره ز حجره تا سرِ کو

هزار بار کشیده‌ست عشقِ کافرخو، شبم ز بام به حجره ز حجره تا سرِ کو
شب آن‌چنان و بگاه آمده که هی برخیز، گرفته گوش مرا سخت همچو گوش سبو
ز هر چه پُر کندم من سبوی تسلیمم، سبو اسیر سقا است، چون گریزد از او
هزار بار سبو را به سنگ بشْکست او، شکستِ او خوشم آید ز شوق و ذوقِ رفو
سبو سپرده به دو گوش با هزاران دل، بدان هوس که خورَد غوطه در میانهٔ جو

دیدگاهتان را بنویسید