منه غرامت خاقانیا نهاد فلک را، ببین فلک به چه ماند در آن نهاد که هستش

منِهْ غرامت خاقانیا نهادِ فلک را ببین فلک به چه مانَد در آن نهاد که هستش

فلک به مسخره مستِ پشت خم ز فتادن ز زخمِ سیلی مردان کبود گردنِ پستش

به شب هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر به روز مشعلهٔ تابناک داده به دستش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *