رو بنمودی به تو گر همگی نه جانمی، دیده شدی نشانِ من گر نَه که بی نشانمی
سیمبرا نه من زرم لعل لبا نه گوهرم، جوهر زر نمودمی گر نه درونِ کانمی
لطف توام نمیهلد ور نه همه زمانه را از هوس تو ای شکر همچو مگس برانمی
گلبنِ جان به عشقِ تو گفت اگر نترسمی سوسنوار گشتمی سر همه سر زبانمی
گوید خلقِ عاقلی یک نفسی به خود بیا، گفتم اگر چنینمی یک نفسی چنانمی
سیم قبای ماه اگر لایقِ کوی تو بُدی من کمرش گرفتمی سوی تواش کشانمی
موجِ هوایِ عشقِ تو گر هِلَدی دمی مرا آتشها بکشتمی چارۀ عاشقانمی
گر نه ز تیرِ غیرتْ او چشمِ زمانه دوختی فاش و عیان به دستِ او بر مَثَلِ کمانمی
از تبریز و شمسِ دین رمز و کنایت است این اَه چه شدی که پیشِ او من شده ترجمانمی