ذرّه ذرّه آفتابِ عشقْ دُردی‌خوار باد، مو به موی ما بدان سر جعفرِ طيّار باد

ذرّه ذرّه آفتابِ عشقْ دُردی‌خوار باد، مو به موی ما بدان سر جعفرِ طيّار باد
ذرّه‌ها بر آفتابت هر زمان بَر می‌زنند، هر که اين بر خورد از تو از تو برخوردار باد
هر کجا يک تارِ مويت بر هوس سر می‌نهد، تارِ ما را پود باد و پودِ ما را تار باد
در بيابانِ غم از دوریِّ دارالملکِ وصل چند غم بردار بودستم که غم بر دار باد
خارِ مسکينی که هر دم طعنهٔ گل می‌کشد خواجهٔ گلزار باد و از حسدْ گل زار باد
گل‌پرستانِ چمن را دشمنِ مخفی‌ست مار، اين چمن بی مار باد و دشمنش بيمار باد
چونکِ غمخواری نباشد سخت دشوار است غم، همنشينْ غمخوار باد و بعد از اين غم خوار باد

دیدگاهتان را بنویسید