بیا که دانه لطیف است رُو ز دامْ مترس، قمارخانه درآ و ز ننگِ وام مترس

بیا که دانه لطیف است، رُو ز دامْ مترس، قمارخانه درآ و ز ننگِ وام مترس
بیا بیا که حریفان همه به گوشِ تو اند، بیا بیا که حریفانْ تو را غلام مترس
بیا بیا به شرابی و ساقیی که مپُرس، درآ درآ برِ آن شاهِ خوش‌سلام مترس
شنیده‌ای که در این راه بیمِ جان و سر است، چو یار آبِ حیات است از این پیام مترس
چو عشقِ عیسیِ وقت است و مرده می‌جوید، بمیر پیشِ جمالش چو من تمام مترس
اگر چه رطل گران است او سبک روح است، ز دستِ دوست فروکش هزار جام مترس
غلامِ شیر شدی بی‌ کباب کِی مانی، چو پخته خوار نباشی ز هیچ خام مترس
حریفِ ماه شدی از عَسَس چه غم داری، صبوحِ روح چو دیدی ز صبح و شام مترس
خیالِ دوست بیاورْد سوی من جامی، که گیر بادهٔ خاص و ز خاص و عام مترس
بگفتمش مهِ روزه‌ است و روز گفت خموش، که نشکند مِیْ جانِ روزه و صیام مترس
در این مقام خلیل است و بایزید حریف، بگیر جامِ مقیم و در این مقام مترس

دیدگاهتان را بنویسید