به خانه خانه میآرَد چو بَیذَق شاهِ جان ما را، عجب بُردهست یا ماتاست زیرِ امتحان ما را
همه اجزای ما را او کشانیدهست از هر سو، تراشیدهست عالم را و معجون کرده زان ما را
ز حرص و شهوتی ما را مهاری کرده در بینی، چو اشتر میکشاند او به گِردِ این جهان ما را
چه جای ما که گردون را چو گاوان در خرَس بست او که چون کنجد همی کوبد به زیرِ آسمان ما را
خنُک آن اشتری کو را مهارِ عشقِ حق باشد، همیشه مست میدارد میانِ اشتران ما را