الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش، گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش

الحذر از عشق حذر هر که نشانی بوَدَش، گر بستیزد برود عشقِ تو برهم زندش

از دل و جان برکَندش لولی و مُنبِل کندش، سیل درآید چو گیا هر طرفی می‌بردش

اوست یقین رهزنِ تو خونِ تو در گردنِ تو، دور شو از خیر و شرش دور شو از نیک و بدش

باده خوری مست شوی بی دل و بی دست شوی، بیست سلامت بوَدش درکشدش خوش خوردش

پای در این جوی نهی تا به قیامت نرهی، هر که در این موج فتد تا لبِ دریا کشدش

گول شود هول شود وز همه معزول شود، دست نگیرد هنرش سود ندارد خردش

ای دَمِ تو دامِ خمش بی‌گنهان را بمکُش، ای رخِ تو بادۀ هُش مست کند تا ابدش

دیدگاهتان را بنویسید