الام طماعیه العاذل، ولا رأی فیالحب للعاقل
برادر، مرا در چنین بیدلی ملامت رها کن اگر عاقلی
یراد منالطبع نسیانکم، و یا بی الطباع علیالناقل
تو عاقل از آنی که عاشق نِهای، تو را قبله عشق است اگر مقبلی
و انی لا عشق، من عشقکم، نحولی و کل فتی ناحل
به صورت فریبی مرا روز و شب، ز جان برنخیزی که بس کاهلی
و لوزلتم، ثم لم ابککم، بکیت علی حبیالزائل
منم مرغِ آبی، تویی مرغِ خاک، ازین منزلم من، تو زان منزلی
اینکر خدی دموعی و قد، جری منه فی مسلک سابل
لکم دینکم خوان، ولی دین برو، وگر نی به وصل آ، اگر واصلی
اول دمع جری فوقه، و اول حزن علی راحل
برِ آفتاب است مه در کمی، ازو دور مانَد گهِ کاملی
وهبت السلو لمن لا منی، و بت من العشق فی شاغل
چو جانِ ولی شد قرینِ قمر، ببارد چو باران بلا بر ولی
ولو کنت فی اسر غیر الهوی، ضمنت ضمان ابی وائل
فلا استغیث الی ناصر، ولا اتضعضع من خاذل
ازین در برَد جمله عالم مراد، برین در بمیرم، چو تو سایلی
کانالجفون علی مقلتی، ثیاب شققن علی ثاکل
برین در چو درّی درونِ صدف، چو دوری، چو ریمی، که در دمّلی