آفتاب امروز بر شکلِ دگر تابان شده‌ست، در شعاعش همچو ذرّه جانِ من رقصان شده‌ست

آفتاب امروز بر شکلِ دگر تابان شده‌ست، در شعاعش همچو ذرّه جانِ من رقصان شده‌ست
مشتری در طالع است و ماه و زهره در حضور، یارِ چوگان زلفِ مه‌رو میرِ این میدان شده‌ست
هر قدح کز مِی دهد گوید بگیر و هوش‌دار، هش که دارد عقل دارد، عقل خود پنهان شده‌ست
بزمِ سلطان است این جا هر که سلطانی‌ست نوش، خوانِ رحمت گسترید و ساقیِ اخوان شدست
ساقیا پایان رسیدی عشق را از سر بگیر، پا چه باشد سر چه باشد پا و سر یکسان شده‌ست

دیدگاهتان را بنویسید