گر دیو و پری حارس با تیغ و سپر باشد چون حکم خدا آید آن زیر و زبر باشد
بر هر چه امیدستت کِی گیرد او دستت، بر شکلِ عصا آید وان مارِ دوسر باشد
وان غصّه که میگویی آن چاره نکردم دی، هر چاره که پنداری آن نیز غَرَر باشد
خود کرده شمر آن را، چه خیزد از آن سودا، اندر پی صد چون آن صد دامِ دگر باشد
آن چاره همیکردم آن مات نمیآمد، آن چارهٔ لنگت را آخِر چه اثر باشد
از ماتْ تو قوتی کن یاقوت شو او را تو، تا او تو شوی تو او، این حِصن و مَفَر باشد