کدیهای میکنم سبک بشنو، خبر عشق میدهم به گرو
نفسی با خودم قرینی دِه، که به میزان نهند با زر جو
تو نویی بخش و بندهٔ تو کهن، کهنم را به یک نظر کن نو
پیشهٔ کیمیا خود این باشد که مسِ تیره را ببخشد ضو
کرمت را بگوی تا بدهد درخورِ شامِ بنده روغن عو
ای دل آن شاه سوی بیسوییست، خلق هرسو دوند تو کم دو
فکر مردم به هر سوی گرو است، تو به لاحول فکر را کن خو
بیسویی عالمی است بس عالی، شش جهت وادییست بس درگو
کار امروز را مگو فردا تا نه حسرت خوری نه گویی لو
چشمکت میزند رقیبِ غیور، چشم ازو بر مگیر لاتطغو
شمس تبریز، خضر عین یقین، وارهان خلق را ز عین السّو