هی چه گریزی چندین، یک نفس این جا بنشین، صبرِ تو کو ای صابر ای همه صبر و تمکین

هی چه گریزی چندین، یک نفس این جا بنشین، صبرِ تو کو ای صابر ای همه صبر و تمکین
ما دو سه کس نو مَرده، منتظر آن پرده، زنده شویم از تلقین بازرهیم از تکفین
هی به سلف نفخی کن پیشتر از یوم الدّین تا شنود چرخِ فلک از حشْر تو تحسین
هی به زبانِ ما گو، رمز مگو پیدا گو، چند خوری خون به ستم ای همه خویت خونین
چند گزی بر جگرش چند کنی قصد سرش، چند دهی بد خبرش کار چنین است و چنین
چند کنی تلخ لبش چند کنی تیره شبش، ای لب تو همچو شکر ای شبِ تو خلد برین
هیچ عسل زهر دهد یا ز شکر سرکه جهد، مغلطه تا چند دهی ای غلط‌انداز مهین
هر چه کنی آن لب تو باشد غمّاز شکر، هر حرکت که تو کنی هست در آن لطف دفین
سرو چه مانَد به خسی زر به چه ماند به مسی، تو به چه مانی به کسی ای ملکِ یوم الدّین

دیدگاهتان را بنویسید