زهی بعشق رخت کار شمع سربازی، ز نسبت قد تو سرو در سرافرازی

زهی به عشقِ رُخَت کارِ شمعْ سربازی ز نسبتِ قدِ تو سروْ در سرافرازی

ز گریه باخته‌ام دیده را همین باشد به نزد دیده وران معنی نظر بازی

چنین به خاک گر افتاده‌ام ز پستی نیست که ریخت بال و پرم از بلند پروازی

به سانِ شعلهٔ شمع است الفت من و تو به من یکی شده‌ای لیک در نمی‌سازی

غبارِ من به رهِ دوستی نشسته چنان که بر نخیزد اگر رخشِ کین بر او تازی

به دستگیریِ واماندگان چنان خو کن که نقشِ پا را هم بر زمین نیندازی

کلیم پیر شدی تا به کِی چو طفلِ سِرِشک ز تیغِ خوبان در خاک و خون کنی بازی

دیدگاهتان را بنویسید