ای عشق که جمله از تو شادند وز نورِ تو عاشقان بزادند

ای عشق که جمله از تو شادند وز نورِ تو عاشقان بزادند
تو پادشهی و جمله عشّاق همرنگِ تو پادشه نژادند
هر کس که سری و دیده‌ای داشت دیدند تو را سری نهادند
خورشید تویی و ذرّه از توست، وان نور به نور بازدادند
چون بوی عنایتِ تو باشد زالان همه رستمِ جهادند
چون از برِ تو مدد نباشد گر حمزه و رستمند بادند
ای دل برجِهْ که ماه‌رویان از پردهٔ غیب رو گشادند
مستند و طریقِ خانه دانند زیرا که نه مست از فسادند
تا عشق زیَد زیَند ایشان، تا یاد بوَد همه به یادند

دیدگاهتان را بنویسید