ای بازگشتِ جانها در وقتِ جان پريدن، وقتِ کفن بريدن، وقتِ قبا دريدن
ای گفته جان چه باشد يا آن جهان چه باشد، ای جان به لب رسيدی، آمد گهِ رسيدن
ای دل که کف گشودی، از اين آن ربودی، چيزی نماندت ای دل، الّا که دل طپيدن
گه سيم و زر کشيدی، گه سيمبر کشيدی، داد آن کشش خمارت هنگامِ جان کشيدن
ای رفته از تباهی در خونِ مرغ و ماهی، آنچِ چشيد جانْشان بايد ترا چشيدن
ای شاد آنکِ از حق آموخت سِحرِ مطلق، پيش از اجل چو شيران پيشِ اجل دويدن
دو گوش را ببستن از عشوهٔ حريفان، آنکْ آخر او ببُرّد، پيشين ازو بريدن
از خاک زاده وز بُستانِ خاکِ مستی، لب را بشو ز شيرش، در قوتِ دل چريدن
تا شيرخواره باشی دندانِ دل نرويد، از قوتِ روح آيد دندانِ دل دميدن
ميلِ کباب جستن، طمْعِ شراب خوردن، اندر مزيد نايد با شيرها مزيدن
ای در هوس نشسته، وی هر دو گوش بسته، پنبه ز گوش برکش تا دانی اين شنيدن
پنبه اگر نکندی، پنبه دگر ميفزا، ترجيعِ ديگر آمد، يک دم به خويش بازآ