آتش عشقِ تو قلاووز شد، دوش دلم سوی دلافروز شد
چون به سخن داشت مرا دوش یار، چون به دمِ گرم جگرسوز شد
من چه زنم با دم و با مکر او، کو به دغل بر همه پیروز شد
این دل من ساده و بی مکر بود، دید دغلهاش بدآموز شد
هر چه به عالم خوشی شهوت است همچو پنیر آفتِ هر یوز شد
آه که شب جمله در این وعده رفت، بوسه دهم بوسه دهم روز شد
یار برهنه به قبا میل کرد، عقل دگربار کمردوز شد