-
بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون، آیت انا بنیناها و انّا موسعون
بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون، آیتِ انّا بنیناها و انّا موسعون کِی شنود این بانگ را بی گوشِ ظاهر دم به دم، تایبون العابدون الحامدون السایحون نردبان حاصل کنید از ذی المعارج بر رَوید، تعرج الروح الیه و الملایک اجمعون کِی تراشد نردبان چرخ نجّار خیال، ساخت معراجش ید کل الینا راجعون تا[…]
-
کاشکی از غیرِ تو آگه نبودی جانِ من، خود ندانستی به جز تو جان معنیدان من
کاشکی از غیرِ تو آگه نبودی جانِ من، خود ندانستی به جز تو جان معنیدان من تا نه ردّی کردمی و نی تردّد نی قبول، بودمی بیدام و بیخاشاک در عمّان من غیر رویت هر چه بینم نور چَشمم کم شود، هر کسی را ره مده ای پردهٔ مژگان من سخت نازک گشت جانم از[…]
-
دلْ دلْ دلِ تو دلِ مرا مرنجان، چرا چرا چه معنی مرا کنی پریشان
دلْ دلْ دلِ تو دلِ مرا مرنجان، چرا چرا چه معنی مرا کنی پریشان بیا بیا و بازآ به صلح سوی خانه، مرو مرو ز پیشم کِتِف چنین مجنبان تو صد شکرسِتانی ترُش چه کردی ابرو، سبکتر از صبایی چرا شوی گرانجان منم کنون ز عشقِ رخِ چو گلشنِ تو فرازِ سرو و گلشن چو[…]
-
من بیخبرم خدای حق میداند، کاندر دلِ من مرا چه میخنداند
من بیخبرم خدای حق میداند، کاندر دلِ من مرا چه میخنداند باری دلِ من شاخِ گلی را مانَد کش بادِ صبا ز لطف میافشاند
-
من بندهٔ یاری که ملالش نبوَد، کآن را که ملال است وصالش نبود
من بندهٔ یاری که ملالش نبوَد، کآن را که ملال است وصالش نبود گویی که خیال است و تو را نیست وصال، تا تیره بوَد آبْ خیالش نبود
-
ای جان، چندان خوبی، نوباوهٔ یعقوبی، خرخاشی، آشوبی، جانها را مطلوبی
ای جان، چندان خوبی، نوباوهٔ یعقوبی، خرخاشی، آشوبی، جانها را مطلوبی جان جان مایی معنی اسمایی، هستی اشیایی سر-فتنهی غوغایی چون جامی در خوردم، برخیزم، برگَردم، از شاخِ آن وَردم گر سرخُم گر زردم یا مولی یا مولی، اخبرنی عن لیلی، لا ترجه لا ترجه فاللیل ذا حبلی مولانا مولانا قد صرنا حیرانا، غفرانا غفرانا،[…]
-
امروز بتِ خندان می بخش کند خنده، عالم همه خندان شد بگذشت ز حد خنده
امروز بتِ خندان میبخش کند خنده، عالم همه خندان شد بگذشت ز حد خنده پيوسته حسد بودی پرغصّه وليک اين دم، میجوشد و میرويد از عين حسد خنده در من بنگر ای جان تا هر دو سلَف خنديم، کان خندهٔ بی پايان آورد مدد خنده بربسته و بررسته غرقند در اين رسته، تا با همگان[…]
-
تمام اوست که فانی شدهست آثارش، به دوستْگانیِ اوّل تمام شد کارش
تمام اوست که فانی شدهست آثارش، به دوستْگانیِ اوّل تمام شد کارش مرا دلیست خرابِ خراب در رهِ عشق، خراب کرده خراباتیی به یک بارش بگو به عشق بیا گر فتاده میخواهی، چنان فتاد که خواهی بیا و بردارش میا به پیش ز درش ببین که میترسم ز شعلهها که بسوزی ز سوزِ اسرارش وگر[…]
-
از پگه ای یار زان عقار سمایی دِه به کفِ ما که نور دیده مایی
از پگه ای یار زان عقار سمایی دِه به کفِ ما که نور دیده مایی زانک وظیفهست هر سحر ز کف تو، دُور بگردان که آفتابِ لقایی هم به منش دِه مها مده به دگر کس، عهد و وفا کن که شهریار وفایی در تتَقِ گِردها لطیفْ هلالی، وز جهتِ دَردها لطیف دوایی دُور بگردان[…]
-
بی یار مهل ما را بی یار مخسب امشب، زنهار مخور با ما زنهار مخسب امشب
بی یار مهل ما را بی یار مخسب امشب، زنهار مخور با ما زنهار مخسب امشب امشب ز خود افزونیم، در عشقْ دگرگونیم، این بار ببین چونیم این بار مخسب امشب ای طوقِ هوای تو اندر همه گردنها، ما را همه شب تنها مگذار مخسب امشب صیدیم به شصتِ غم شوریده و مست غم، ما[…]