-
سفر کردم به هر شهری دویدم به لطف و حسن تو کس را ندیدم
سفر کردم به هر شهری دویدم به لطف و حسن تو کس را ندیدم ز هجران و غریبی بازگشتم دگرباره بدین دولت رسیدم ز باغ روی تو تا دور گشتم نه گل دیدم نه یک میوه بچیدم به بدبختی چو دور افتادم از تو ز هر بدبخت صد زحمت کشیدم چه گویم مرده بودم بیتو[…]
-
ای آمده بامداد شوریده و مست، پیداست که باده دوش گیرا بودهست
ای آمده بامداد شوریده و مست، پیداست که باده دوش گیرا بودهست امروز خرابیّ و نَه روز گشتهست، مستک مستک به خانه اولیست نشست
-
جز صحبتِ عاشقان و مستان مپسند، در دل هوسِ قومِ فرومایه مبند
جز صحبتِ عاشقان و مستان مپسند، در دل هوسِ قومِ فرومایه مبند هر طایفهات به جانبِ خویش کشند، زاغت سوی ویرانه و طوطی سوی قند
-
باز درآمد به بزمْ مجلسیانْ دوستْ دوستْ، گر چه غلط میدهد نیست غلطْ اوست اوست
باز درآمد به بزمْ مجلسیانْ دوستْ دوستْ، گر چه غلط میدهد نیست غلطْ اوست اوست گاه خوشِ خوش شوَد گه همه آتش شود، تعبیههای عجب یارِ مرا خوست خوست نقشِ وفا وی کند پشت به ما کِی کند، پشت ندارد چو شمع او همگی روست روست پوست رها کن چو مار سر تو برآور ز[…]
-
قره العین منی ای جان، بلی، ماهِ بدری گِردِ ما گردان، بلی
قره العین منی ای جان، بلی، ماهِ بدری گِردِ ما گردان، بلی صد هزاران آفرین بر روی تو میفرستد حوری و رضوان، بلی ای چراغ و مشعله هفت آسمان خاکیان را آمدی مهمان بلی از کمال رحمت و شاهنشهی گنج آید جانب ویران بلی سرو رحمت چون خرامان شد به باغ یابد ابلیس لعین ایمان،[…]
-
ای آسمان این چرخ من زان ماهرو آموختم، خورشیدِ او را ذرّهام این رقص از او آموختم
ای آسمان این چرخ من زان ماهرو آموختم، خورشیدِ او را ذرّهام این رقص از او آموختم ای مه نقابِ روی او ای آبِ جان در جوی او، بر رو دویدن سوی او زان آبِ جو آموختم گلشن همیگوید مرا کاین نافه چون دزدیدهای، من شیری و نافه بری ز آهوی هو آموختم از باغ[…]
-
دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم تا همه عمر بعد از این من شب و روز از آن خورم
دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم تا همه عمر بعد از این من شب و روز از آن خورم ای که ابیت گفتهای هر شب عند ربّکم، شرح بده از آن ابا بیشتر ای پیمبرم گر تو ز من نهان کنی شعشعهٔ جمال تو، نوبت مُلک می زند ای قمر مصوّرم لذّتِ نامههای[…]
-
یار شدم یار شدم با غمِ تو یار شدم، تا که رسیدم برِ تو از همه بیزار شدم
یار شدم یار شدم با غمِ تو یار شدم، تا که رسیدم برِ تو از همه بیزار شدم گفت مرا چرخِ فلک عاجزم از گردش تو، گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم غلغلهای می شنوم روز و شب از قبّهٔ دل، از روش قبّهٔ دل گنبد دوّار شدم تا که فتادم چو صدا[…]
-
تا کِی به حبسِ این جهان من خویش زندانی کنم، وقت است جانِ پاک را تا میرِ میدانی کنم
تا کِی به حبسِ این جهان من خویش زندانی کنم، وقت است جانِ پاک را تا میرِ میدانی کنم بیرون شدم ز آلودگی با قوّتِ پالودگی، اورادِ خود را بعد از این مقرونِ سبحانی کنم نیزه به دستم داد شه تا نیزه بازیها کنم، تا کِی به دستِ هر خسی من رسمِ چوگانی کنم آن[…]
-
بازآمدم، بازآمدم، از پیش آن یار آمدم، در من نِگر، در من نِگر، بهر تو غمخوار آمدم
بازآمدم، بازآمدم، از پیش آن یار آمدم، در من نِگر، در من نِگر، بهر تو غمخوار آمدم شاد آمدم شاد آمدم، از جمله آزاد آمدم، چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم آنجا روَم آنجا روم، بالا بُدم بالا روم، بازم رَهان، بازم رَهان کاینجا به زِنهار آمدم من مرغ لاهوتی بُدم دیدی[…]