-
هست به خطّهٔ عدم شور و غبار و غارتی، آتش عشق درزده تا نبوَد عمارتی
هست به خطّهٔ عدم شور و غبار و غارتی، آتش عشق درزده تا نبوَد عمارتی زآنکِ عمارت ار بود سایه کند وجود را، سایه ز آفتابِ او کِی نگرد شرارتی روح که سایگی بوَد سرد و ملول و بیطرب منتظرک نشسته او تا که رسد بشارتی جان که در آفتاب شد هر گنهی که او[…]
-
یک روز مرا بر لبِ خود میر نکردی، وز لعل لبت جامگی تقریر نکردی
یک روز مرا بر لبِ خود میر نکردی، وز لعل لبت جامگی تقریر نکردی زان شب که سر زلف تو در خواب بدیدم حیران و پریشانم و تعبیر نکردی یک عالم و عاقل به جهان نیست که او را دیوانهٔ آن زلف چو زنجیر نکردی بگریست بسی از غم تو طفل دو چشمم وز سنگدلی[…]
-
تا شدستی امیر چوگانی ما شدستیم گوی میدانی
تا شدستی امیر چوگانی ما شدستیم گوی میدانی ما در این دُور مست و بیخبریم، سرّ این دور را تو میدانی چون به دور و تسلسل انجامد نکته ابتر بوَد به ربّانی لیک دور و تسلسل اندر عشق شرط هر حجت است و برهانی گوشِ موشانِ خانه کِی شنوَد نعرهٔ بلبل گلستانی چشمِ پیرانِ کور[…]
-
من مریدِ تو ام مراد تویی، من غلامم چو کیقباد تویی
من مریدِ تو ام مراد تویی، من غلامم چو کیقباد تویی دل مرید تو و تو را خواهد کاین درِ بسته را گشاد تویی خاک پای تو ام ولی امروز گردم اندر هوا که باد تویی زهد من مِیْ جهاد من ساغر، چو مرا زهد و اجتهاد تویی گر چه من بد نهاد و بد[…]
-
تو را که عشق نداری تو را رواست، بخسب، برو که عشق و غمِ او نصیب ماست، بخسب
تو را که عشق نداری تو را رواست، بخسب، برو که عشق و غمِ او نصیب ماست، بخسب ز آفتابِ غم یار ذرّه ذرّه شدیم، تو را که این هوس اندر جگر نخاست بخسب به جست و جوی وصالش چو آب میپویم، تو را که غصّهٔ آن نیست کو کجاست بخسب طریقِ عشق ز هفتاد[…]
-
پریر آن چهرهٔ یارم چه خوش بود، عتاب و ناز دلدارم چه خوش بود
پریر آن چهرهٔ یارم چه خوش بود، عتاب و ناز دلدارم چه خوش بود به یادم نیست هیچ آن ماجراها، ولیکن زین خبر دارم، چه خوش بود در آن بزم و در آن جمع و در آن عیش میان باغ و گلزارم چه خوش بود اگر چه مست جام عشق بودم رخ معشوق هشیارم چه[…]
-
صنما این چه گمان است فرودستِ حقیر، تا بدین حد مکن و جانِ مرا خوار مگیر
صنما این چه گمان است فرودستِ حقیر، تا بدین حد مکن و جانِ مرا خوار مگیر کوه را کُهْ کند اندر نظر مرد قضا، کاه را کوه کند ذاک علی الله یسیر خُنُک آن چَشم که گوهر ز خسی بشناسد، خنک آن قافلهای که بوَدش دوستْ خفیر حاکمی هر چه تو نامم بنهی خشنودم، جان[…]
-
آینه ی چینی تو را با زنگی اعشی چه کار، کر مادرزاد را با ناله ی سرنا چه کار
Ayneye chini to ra ba zangiye asha che kar, karre madarzad ra ba naleye sorna che kar
“ahsa” bedoune khatte kouchak bar sare “a”ye nakhost dar beyt neveshte shod, balke mahsour nagardad va dar zarorat jahate douri az[…]
-
گرم در گفتار آمد آن صنم، این الفرار، بانگ خیزا خیز آمد در عدم، این الفرار
گرم در گفتار آمد آن صنم این الفرار بانگِ خیزا خیز آمد در عدم این الفرار
صد هزاران شعله بر درْ صد هزاران مشعله، کیست بر در، کیست بر در، هم منم این، الفرار
از درون نی آن منم گویان[…]
-
ای هوسهای دلم بیا بیا بیا بیا، ای مراد و حاصلم باری بیا رویی نما
ای هوسهای دلم باری بیا رویی نما، ای مراد و حاصلم باری بیا رویی نما مشکل و شوریدهام چون زلف تو چون زلف تو، ای گشاد مشکلم باری بیا رویی نما از ره و منزل مگو دیگر مگو دیگر مگو، ای تو راه و منزلم باری بیا رویی نما درربودی از زمین یک مشت گِل[…]