-
بازآمدی که ما را در هم زنی به شوری، داوود روزگاری با نغمهٔ زبوری
بازآمدی که ما را در هم زنی به شوری، داوود روزگاری با نغمهٔ زبوری یا مصر پر نباتی یا یوسُف حیاتی، یعقوب را نپرسی چونی از این صبوری بازآمد آن قیامت با فتنه و ملامت، گفتم که آفتابی یا نور نور نوری ای آسمان بر این دم گردان و بیقراری وی خاک هم در این[…]
-
در غیب هست عودی کاین عشق از اوست دودی، یک هستِ نیسترنگی کز اوست هر وجودی
در غیب هست عودی کاین عشق از اوست دودی، یک هستِ نیسترنگی کز اوست هر وجودی هستی ز غیب رسته بر غیب پرده بسته وآن غیب همچو آتش در پردههای دودی دود ار چه زاد ز آتش هم دود شد حجابش، بگذر ز دودِ هستی کز دود نیست سودی از دود گر گذشتی جان عین[…]
-
ریاضت نیست پیشِ ما، همه لطف است و بخشایش، همه مهر است و دلداری همه عیش است و آسایش
ریاضت نیست پیشِ ما، همه لطف است و بخشایش، همه مهر است و دلداری همه عیش است و آسایش هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش همه دیدهست در راهش همه صدر است درگاهش وگر تن هست در کاهش ببین جان[…]
-
رویت بینم بدرِ من آن را دانم، وانجا که تویی صدرِ من آن را دانم
رویت بینم بدرِ من آن را دانم، وانجا که تویی صدرِ من آن را دانم وان شب که تو را بینم ای رونق عید، در عمرِ شبِ قدر من آن را دانم
-
صنما به چَشمِ شوخت که به چشم اشارتی کن، نفسی خرابِ خود را به نظر عمارتی کن
صنما به چَشمِ شوخت که به چشم اشارتی کن، نفسی خرابِ خود را به نظر عمارتی کن دل و جانْ شهیدِ عشقت به درون گورِ قالب، سوی گورِ این شهیدان بگذر زیارتی کن تو چو یوسفی رسیده همه مصر کف بریده، بنما جمال و بِستان دل و جانْ تجارتی کن و اگر قدم فشردی به[…]
-
گلسن بنده ستایک غرضم یق اشد رسن، قلسن انده یوز در یلنیز قنده گلرسن
گلسن بنده ستایک غرضم یق اشد رسن، قلسن انده یوز در یلنیز قنده گلرسن چلبی در قیمو درلک چلبا گل نه گز رسن، چلبی قللرن استر چلبی نه سز سن نه اغیر در نه اغیر در چلب اغز ندن قغرمق، قولغن اج قولغن اج بله کم انده دگرسن
-
مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن، چون زنی بر نامِ شمس الدّین تبریزی بزن
مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن، چون زنی بر نامِ شمس الدّین تبریزی بزن نام شمس الدّین به گوشت بهتر است از جسم و جان، نام شمس الدّین چو شمع و جانِ بنده چون لگن مطربا بهرِ خدا تو غیر شمس الدّین مگو، بر تنِ چون جانِ او بنواز تن تن تن تنن[…]
-
سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد، میان به شُکر چو بستیم بندِ ما بگشاد
سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد، میان به شُکر چو بستیم بندِ ما بگشاد به جان رسید فلک از دعا و نالهٔ من، فلک دهانِ خود اندر رهِ دعا بگشاد ز بس که سینهٔ ما سوخت در وفا جستن ز شرمِ ما عرق از صورتِ وفا بگشاد ادیم روی سهیلیم هر کجا بنْمود،[…]
-
وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد، مرده آن تن که بدو مژدهٔ جانی نرسد
وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد، مرده آن تن که بدو مژدهٔ جانی نرسد سیه آن روز که بی نورِ جمالت گذرد، هیچ از مطبخ تو کاسه و خوانی نرسد وای آن دل که ز عشقِ تو در آتش نرود، همچو زر خرج شود هیچ به کانی نرسد سخنِ عشق چو بی[…]
-
من رسیدم به لب جوی وفا، دیدم آنجا صنمی روحفزا
من رسیدم به لب جوی وفا، دیدم آنجا صنمی روحفزا سپهِ او همه خورشیدپرست، همچو خورشید همه بیسر و پا بشنو از آیت قرآن مجید گر تو باور نکنی قول مر قد وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها چونک خورشید نمودی رخ خود سجده دادیش چو سایه همه را من چو[…]