-
شوریده کرد ما را عشق پری جمالی، هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی
شوریده کرد ما را عشقِ پری جمالی هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی
زنجیرِ صبرِ ما را بگْسست بندِ زلفی بازارِ زهدِ ما را بشْکست عشقِ خالی
با سرکشی که دارد خوئی چه تند خوئی الحق فتاد ما را[…]
-
خاقانی از آن شاه بتان طمع گسست، در کار شکسته ای چو خود دل در بست
خاقانی از آن شاهِ بتان طمع گسست در کارِ شکستهای چو خود دل در بست
پروانه چه مردِ عشقِ خورشید بوَد کورا به چراغِ مختصر باشد دست
-
منه غرامت خاقانیا نهاد فلک را، ببین فلک به چه ماند در آن نهاد که هستش
منِهْ غرامت خاقانیا نهادِ فلک را ببین فلک به چه مانَد در آن نهاد که هستش
فلک به مسخره مستِ پشت خم ز فتادن ز زخمِ سیلی مردان کبود گردنِ پستش
به شب هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر[…]