-
من از عهد جوانی تا شدم پیر نکردم در جفای دوست تقصیر
من از عهدِ جوانی تا شدم پیر نکردم در جفای دوست تقصیر
چرا فایز وفا کرد و جفا دید، کنم با کوکبِ بختم چه تدبیر
فال خورده در شخص[…]
-
خاقانی از آن شاه بتان طمع گسست، در کار شکسته ای چو خود دل در بست
خاقانی از آن شاهِ بتان طمع گسست در کارِ شکستهای چو خود دل در بست
پروانه چه مردِ عشقِ خورشید بوَد کورا به چراغِ مختصر باشد دست
-
شمع آمد و گفت این تن لاغر همه سوخت، رفتم که مرا ز پای تا سر همه سوخت
شمع آمد و گفت این تنِ لاغر همه سوخت رفتم که مرا ز پای تا سر همه سوخت
خشکم همه از دست شد و تر همه سوخت اشکی دو سه نم بماند و دیگر همه سوخت
-
ای آمده کار من به جان از غم تو، تنگ آمده بر دلم جهان از غم تو
ای آمده کارِ من به جان از غمِ تو تنگ آمده بر دلم جهان از غم تو
هان ای دل و دیده تا به سر برنکنم خاکِ همه دشتِ خاوران از غم تو
-
عشق تو ز خاص و عام پنهان چه کنم، دردی که ز حد گذشت درمان چه کنم
عشقِ تو ز خاص و عامْ پنهان چه کنم، دردی که ز حد گذشت درمان چه کنم
خواهم که دلم به دیگری میل کند من خواهم و دل نخواهد ای جان چه کنم
-
در چشم آمد خیال آن دُر خوشاب، آن لحظه کزو اشک همیرفت شتاب
در چشم آمد خیالِ آن دُرْ خوشاب، آن لحظه کزو اشک همیرفت شتاب
پنهان گفتم به رازْ در گوشِ دو چشمْ مهمانِ عزیز است بیفزای شراب