-
بازآمدی که ما را در هم زنی به شوری، داوود روزگاری با نغمهٔ زبوری
بازآمدی که ما را در هم زنی به شوری، داوود روزگاری با نغمهٔ زبوری یا مصر پر نباتی یا یوسُف حیاتی، یعقوب را نپرسی چونی از این صبوری بازآمد آن قیامت با فتنه و ملامت، گفتم که آفتابی یا نور نور نوری ای آسمان بر این دم گردان و بیقراری وی خاک هم در این[…]
-
ماییم و دو چشم و جان خیره، بنگر تو به عاشقان خیره
ماییم و دو چَشم و جانِ خیره، بنْگر تو به عاشقان خیره
تو چون مه و ما به گِردِ رویت سرگشته چو آسمان خیره
عقل است شبان به گِردِ احوال، فریاد از این شبان خیره
مهرهای از جان ربودم بی دهان و بی دهان، گر رقیبِ او بداند گو بدان و گو بدان
سرِّ او را نقش کردم نقش کردم نقش کرد، هر که خواهد گو بخوان و گو بخوان و گو بخوان
پیشْ منکر[…]
-
صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد، اگر تلبیس نو دارد همانست او که پار آمد
صلا رندان دگرباره که آن شاهِ قمار آمد، اگر تلبیسِ نو دارد همان است او که پار آمد
ز رندان کیست این کاره که پیشِ شاهِ خونخواره میان بندد دگرباره که اینک وقتِ کار آمد
بیا ساقیْ سبکدستم که من[…]