-
آن ره که بیامدم کدامست، تا بازروم که کار خامست
آن ره که بیامدم کدام است تا باز رَوَم که کار خام است
یک لحظه ز کوی یار دوری در مذهبِ عاشقان حرام است
اندر همه دِه اگر کسی هست والله که اشارتی تمام است
نامِ شتر به ترکی چه بْوَد بگو دوا، نام بچه ش چه باشد او خود پیَش دوا
ما زادۀ قضا و قضا مادرِ همهست چون کودکان دوان شدهایم از پیِ قضا
ما شیر از او خوریم و همه در پیَش[…]
-
جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما، صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا
جز وی چه باشد کز اجل اندر رباید کلِّ ما، صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا
رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بی چون شوم صبر و قرارم بردهای ای میزبان زوتر بیا
از مه ستاره میبری[…]
-
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان، بر شاخ و برگ از دردِ دل بنگر نشان بنگر نشان
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان بر شاخ و برگ از دردِ دل بنْگر نشان بنْگر نشان
ای باغبان هین گوش کن نالۀْ درختان نوش کن نوحه کنان از هر طرف صد بی زبان صد بی زبان
هرگز[…]
-
این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبلهای، که هر کجا مرده بود زنده کنم بیحیلهای
این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبلهای که هر کجا مرده بوَد زنده کنم بیحیلهای
خوانِ روانم از کَرَم زنده کنم مرده بُدم، کو نرگدایی تا بَرَد از خوانِ لطفم زلّهای
گاهی تو را پُردُر کنم گاهی[…]
-
این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده، سرمست و نعلین در بغل در خانهٔ ما آمده
این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده سرمست و نعلین در بغل در خانهٔ ما آمده
خانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شده صد عقل و جان اندر پِیَش بی دست و بی پا آمده
آمد[…]
-
ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را، درده می ربانی دلهای کبابی را
ساقی ز شرابِ حق پُر دار شرابی را دردِه مِیِ ربّانی دلهای کبابی را
کم گوی حدیثِ نان در مجلسِ مخموران جز آب نمیسازد مر مردمِ آبی را
از آب و خطابِ تو تن گشت خرابِ تو آراسته دار ای[…]
-
تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی، تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی
تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی
من همه در حکمِ توام تو همه در خونِ منی گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی
[…] -
نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو، از جنگ میترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شو
نبوَد چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو، از جنگ میترسانیم، گر جنگ شد گو جنگ شو
ماییم مستِ ایزدی زان بادههای سرمدی تو عاقلیّ و فاضلی در بندِ نام و ننگ شو
رفتیم سویِ شاهِ دین[…]