یکره ز وصل خویش مرا بهره‌مند کن اغیار را بر آتش غیرت سپند کن

یک ره ز وصلِ خویش مرا بهره‌مند کن اغیار را بر آتشِ غیرت سپند کن

ای میوۀ امید فرود آیْ خود ز شاخ یا آنکه دستِ کوتَهِْ ما را بلند کن

ز اغیارْ دردِ خویش سِتان و به من سپار یا زین میان علاجِ منِ دردمند کن

دارای هزار خاک‌نشین شهسوار من گاهی نگاه در تهِ پایِ سمند کن

تا کِی خوریم از غمِ زلفِ تو پیچ و تابْ یک حلقه وقفِ گردنِ ما زین کمند کن

خواهی نَه تلخ‌کام گر از زهرِ حسرتم آن کنجِ لب که گفت پر از نوشخند کن

مشتاق را ز عشقْ نصیحت چه فایده ای پندگو برای خدا ترکِ پند کن

دیدگاهتان را بنویسید