کیست که از ره کرم حاجت ما روا کند واقف حال ما شود چاره ی کار ما کند

کیست که از رهِ کرم حاجتِ ما روا کند واقفِ حالِ ما شود چاره ی کارِ ما کند

آن که دو عالم از پی اش غرقه ی بحر حیرتند جانِ به لب رسیده را با غمش آشنا کند

سر به وفا نهاده ام پیشِ سگان درگهش می کشم این جفا به سر عمرم اگر وفا کند

نیستم آن که چون قلم سر کشم از خطت دمی بند ز بندِ من اگر تیغِ اجل جدا کند

رهبرِ ما شود یقین خِضْر به آبِ زندگی گر نظری به مردمی چشمِ تو سوی ما کند

گفتمش از ازل خدا مِهرِ تو با گِلَم سرشت گفت ندانی این قدر هر چه کند خدا کند

در شبِ هجر چون بَرَد خسته نسیمی ره به تو شمعِ هدایتی مگر لطفِ تو رهنما کند

فال خورده در شخص شاعر و شعر از میان غزلیات از سایت گنجور، باغستان شهریار 09:06 جمعه 30 اردیبهشت 1401. پیوند سایت گنجور از پیوند به غزل به پیوند به برگه ی اصلی سایت ویراست شد، 09:24 همین حوالی.

دیدگاهتان را بنویسید