چاره‌ای کو بهتر از دیوانگی، بسکلد صد لنگر از دیوانگی

چاره‌ای کو بهتر از دیوانگی، بِسکلَد صد لنگر از دیوانگی
ای بسا کافر شده از عقلِ خویش، هیچ دیدی کافر از دیوانگی
رنج فربه شد برو دیوانه شو، رنج گردد لاغر از دیوانگی
در خراباتی که مجنونان روند زود بستان ساغر از دیوانگی
اه چه محرومند و چه بی‌بهره‌اند کیقباد و سنجر از دیوانگی
شاد و منصورند و بس بادولتند فارِسانِ لشکر از دیوانگی
بررَوی بر آسمان همچون مسیح، گر تو را باشد پَر از دیوانگی
شمس تبریزی برای عشق تو برگشادم صد در از دیوانگی

دیدگاهتان را بنویسید