ما جمله بیخوابان شده، در خوابگه رقصان شده، ای ماهِ بی‌نقصان شده و انجم ز مه رقصان شده

ما جمله بیخوابان شده، در خوابگه رقصان شده، ای ماهِ بی‌نقصان شده و انجم ز مه رقصان شده
صفرام از سودای تو، از جسمِ جان‌افزای تو، از وعدهٔ جانهای تو جانها پگه رقصان شده
زان روی همچون ماهِ تو، شاهان چشم در راه تو، در عین لشکرگاه تو، شاه و سپه رقصان شده
ای مفخر روحانیان، وی دیدهٔ ربّانیان، سرها ز تو شادی‌کنان بر سر کُلَه رقصان شده
قومی شده رقصانِ دین، با صد هزاران آفرین، قومی دگر منکر چنین اندر سفه رقصان شده
تبریز و باقی جهان با هرکِ را عقل است و جان، از روی معنی و نهان، در عشقِ شه رقصان شده
میدان فراخ است ای پسر، تو گوشه‌ای ما گوشه‌ای، همچون ملخ در کِشتِ شه، تو خوشه‌ای ما خوشه‌ای

دیدگاهتان را بنویسید