شبی کز زلفِ تو عالم چو شب بود سرِ مویی نه طالب نه طلب بود
جهانی بود در عینِ عدم غرقْ نه اسمِ حزن و نه اسمِ طرب بود
چنان در هیچ پنهان بود عالم که نه زین نام و نه زان یک لقب بود
بتافت از زلفِ آن روی چو خورشید که گفت آن جایگه هرگز که شب بود
نگارستانِ رویت جلوهای کرد جهان گفتی که دایم بر عجب بود
همی تا لعلِ سیرابت نمودی جهانی خلق تشنه خشک لب بود
بتا تا چشمِ چون نرگس گشادی همه آفاق پر شور و شَغَب بود
همی تا حلقهای در زلف دادی سرِ مردان کامل در کَنَب بود
چو از حد میبشد گستاخی خلق مگر اینجایگه جای ادب بود
خیالِ نار و نور افتاده در راهْ حجاب و کشفِ جانها زین سبب بود
درین وادی دلِ عطّار را هیچ نه نامی بود هرگز نه نسب بود