سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد، میان به شُکر چو بستیم بندِ ما بگشاد
به جان رسید فلک از دعا و نالهٔ من، فلک دهانِ خود اندر رهِ دعا بگشاد
ز بس که سینهٔ ما سوخت در وفا جستن ز شرمِ ما عرق از صورتِ وفا بگشاد
ادیم روی سهیلیم هر کجا بنْمود، غلامِ چَشمهٔ عشقیم هر کجا بگشاد
پسِ دریچهٔ دل صد درِ نهانی بود، که بسته بود خدا بندهٔ خدا بگشاد
در این سرا که دو قندیل ماه و خورشید است خدا ز جانب دل روزن سرا بگشاد
الست گفت حق و جانها بلی گفتند، برای صِدقِ بلی حق رهِ بلا بگشاد