در مجلسِ آن رُستم در عربده بنشستم، صد ساغر بشکستم آهسته که سرمستم
ای منکر هر زنده، خنبک زنی و خنده، ای هم خر و خربنده، آهسته که سرمستم
ای عاقلِ چون لنگر، ای روت چو آهنگر، در دلبرِ ما بنگر، آهسته که سرمستم
تو شخصکِ چوبينی، گر پيشترک شينی صد دجلهٔ خون بينی، آهسته که سرمستم
کاهل مشو ای ساقی، باقیست ز ما باقی، پُر دِه مِیِ راواقی، آهسته که سرمستم
آنها که ملولانند زين راه چه گولانند، بس سرد فضولانند، آهسته که سرمستم
شمس الحقِ آزاده، تبريز و مِیِ ساده، تا حشْرْ من افتاده آهسته که سرمستم