در رهگذر باد چراغی که تُراست، ترسم که بمیرد از فراغی که تراست

در رهگذر باد چراغی که تراست

ترسم که بمیرد از فراغی که تراست
بوی جگر سوخته عالم بگِرفت
گر نشنیدی زهی دماغی که تراست

دیدگاهتان را بنویسید