خوش می گریزی هر طرف از حلقۀ ما، نی مکن، ای ماه برهم می زنی عهدِ ثریّا، نی مکن
تو روزِ پُر نور و لهب ما در پی تو همچو شب، هر جا که منزل می کنی آییم آن جا، نی مکن
ای آفتابی در حَمَل باغ از تو پوشیده حُلَل بی تو بمانَد از عمل در زخمِ سرما، نی مکن
ای آفتابت دایهای ما در پیَت چون سایهای، ای دایه بیالطاف تو ماندیم تنها، نی مکن