خدایا مطربان را انگبین ده، برای ضرب دست آهنین ده

خدایا مطربان را انگبین دِهْ، برای ضربْ دستِ آهنین ده

چو دست و پایْ وقفِ عشق کردند تو همْشان دست و پای راستین ده

چو پُر کردند گوشِ ما ز پیغامْ توشان صد چشمِ بختِ شاه‌بین ده

کبوتروار نالانند در عشق توشان از لطفِ خود برجِ حَصین ده

ز مدح و آفرینت هوش‌ها را چو خوش کردند همْشان آفرین ده

جگرها را ز نغمه آب دادند ز کوثرْشان تو هم ماء معین ده

خمش کردم کریما حاجتت نیست که گویندت چنان بخش و چنین ده

دیدگاهتان را بنویسید