ای مرغگیر دامِ نهانی نهادهای، بر روی دام شعرِ دُخانی نهادهای
چندین هزار مرغ بدین فن بکشتهای، پرهای کشته بهر نشانی نهادهای
مرغانِ پاسْبانِ تو هیهای میزنند، در های و هویشان چه معانی نهادهای
مرغانِ تشنه را به خراباتِ قربِ خویش خمها و بادههای معانی نهادهای
آن خنب را که ساقی و مستیش بو نبرد از بهر شبروی که تو دانی نهادهای
در صبر و توبه عصمتِ اسپر سرشتهای و اندر جفا و خشم سنانی نهادهای
بی زحمتِ سنان و سپر بهرِ مخلصان ملکی درونِ سبع مثانی نهادهای
زیر سوادِ چَشمْ روان کرده موجِ نور و اندر جهانِ پیر جوانی نهادهای
در سینه کز مخیّله تصویر میرود بی کِلک و بی بنان تو بنانی نهادهای
چندین حجاب لحم و عصب بر فرازِ دل، دل را نفوذ و سِیر عیانی نهادهای
غمزه عجبتر است که چون تیر میپرد، یا ابرویی که بهر کمانی نهادهای
اخلاق مختلف چو شرابات تلخ و نوش در جسمهای همچو اوانی نهادهای
وین شربتِ نهان مترشّح شد از زبان، سرجوش نطق را به لسانی نهادهای
هر عین و هر عرَض چو دهان بسته غنچهایست کان را حجابِ مهدِ غوانی نهادهای
روزی که بشکفانی و آن پرده برکَشی ای جان جان جان که تو جانی نهادهای
دلهای بیقرار ببیند که در فراق از بهر چه نیاز و کشانی نهادهای
خاموش تا بگوید آن جان گفتهها، این چه دراز شعبدهخوانی نهادهای