ای ز درِ رحمتت هر نفسی نعمتی، زان همه رحمت فِرِست جانبِ ما رحمتی
ای به خراباتِ تو، جامِ مراعاتِ تو، داده به هر ذرّهای نوع دگر عشرتی
هر نفسی روحِ نو بنْهد در مردهای، هر نفسی راحِ نو بخشد بی مهلتی
خنبِ تو آمد به جوش، جوش کند نای و نوش، جان سر و پا گم کند چون بخورَد شربتی
عفوْ کن از جامِ مست خنب و سبو گر شکست، مست شد و مست را چون نفتد زلّتی
قاعدهٔ خوش نهاد، در طرب و در گشاد، چشمِ بدش دور باد والله خوش سنّتی
بوی تو ای رشکِ باغ، چون بزند بر دماغ، پُر شود از راحْ روح، بی گِرِه و علّتی
روح و ملک مست شد از مِیِ پوشیدهای، چرخِ فلک پست شد از پنِهان صورتی
بلبلهٔ پُر ز مِی می رسدم هر دمی، عربده می آورم عشقِ تو هر ساعتی
آنک ره دین بوَد پُر ز ریاحین بود، هر قدمی گلشنی، هر طرفی جنّتی
خطِّ سقبنا بکَش بر رخِ هر مستِ خوش، تا که بدانند کو غرقه شد از لذّتی
ساغر بر ساغرم می دهد او هر نفس، نعره زنان من که های، پر شدم از باده، بس