ای تو خموشِ پرسخن، چیست خبر، بیا بگو، سورهٔ هل اتی بخوان نکتهٔ لافتی بگو
خیمهٔ جان بر اوج زن، در دلِ بحر موج زن، مشکِ وجود بردران ترکِ دو سه سقا بگو
چونکِ ز خود سفر کنی وز دو جهان گذر کنی کیست کز او حذر کنی، هیچ سخن مخا، بگو
از مِیِ لعلِ پرگهر بیخبری و باخبر، در دلِ ما بزن شرر بر سر ما برآ بگو
ساقیِ چرخ در طرب مجلسِ خاکِ خشکلب زین دو بزاده روز و شب چیست سبب مرا بگو
از دلِ چرخ در زمین باغ و گل است و یاسمین، بادِ خزانْش در کمین چیست چنین چرا بگو
بُخل و سخا و خیر و شر نیست جدا ز یک دگر، نیست یکی و نیست دو چیست یکی دو تا بگو
بلبلِ مست تا به کِی ناله کنی ز ماهِ دی، ذکرِ جفا بس است هی، شکر کن از وفا بگو
هیچ در این دو مرحله شکر تو نیست بیگله، نقش فنا بشو هله ز آیْنهٔ صفا بگو
جزو بهل ز کل بگو خار بهل ز گل بگو، درگذر از صفات او ذات نگر خدا بگو