ای از جمال حُسن تو عالم نشانهای، مقصودْ حسن توست و دگرها بهانهای
نقّاش را اگر ز جمال تو قبله نیست مقصود او چه بود ز نقشیّ و خانهای
ای صد هزار شمع نشسته بدین امید گردِ تنور عشق تو بهر زبانهای
ای حلقههای زلف خوشت طوق حلق ما، سازید مرغ روح در آن حلقه لانهای
گویی میان مجلس آن شاه کی رسم، نی آن کرانه دارد و نی این میانهای
این دادْ کیست مفخر تبریز شمس دین، زان دولتی که داد درختی ز دانهای