امشب ای دلدار مهمان توییم، شب چه باشد روز و شب آنِ توییم
هر کجا باشیم و هر جا که رویم حاضرانِ کاسه و خوان توییم
نقشهای صنعتِ دستِ توییم، پروریده نعمت و نان توییم
چون کبوترزادهٔ برجِ توییم، در سفر طوّافِ ایوان توییم
حیث ما کنتم فولوا شطره، با زجاجه دلْ پری خوان توییم
هر زمان نقشی کنی در مغزِ ما، ما صحیفه خط و عنوان توییم
همچو موسی کم خوریم از دایه شیر، زانکِ مستِ شیر و پستان توییم
ایمنیم از دزد و مکرِ راه زن، زانکِ چون زر در حرمدان توییم
زان چنین مست است و دلخوش جانِ ما که سبکسار و گرانجان توییم
گوی زرّینِ فلک رقصانِ ماست، چون نباشد، چون که چوگان توییم
خواه چوگان ساز ما را خواه گوی، دولت این بس که به میدان توییم
خواه ما را مار کن خواهی عصا، معجزِ موسیٰ و برهان توییم
گر عصا سازی بیفشانیم برگ، وقتِ خشم و جنگْ ثعبان توییم
عشقْ ما را پشتداری می کند، زانک خندانرویِ بستان توییم
سایه سازِ ماست نورِ سایه سوز، زانک همچون مه به میزان توییم
هم تو بگشا این دهان را هم تو بند، بند آن توست و انبان توییم