از سقاهم ربّهم بین جملۀ ابرارْ مستْ وز جمالِ لایزالی هفت و پنج و چار مست
این قیامت بین که گویی آشکارا شد ز غیبْ خمّ و کوزۀْ حوضِ کوثر از مِیِ جبّار مست
تن چو سایه بر زمین و جانِ پاکِ عاشقان در بهشتِ عشقِ تجری تحتها الانهار مست
چون فزون گردد تجلّی از جمالِ حق ببین ذرّه ذرّۀْ هر دو عالم گشته موسیوار مست
از تقاضاهای مستان وز جوابِ لَن تران در شفاعت مو به مویِ احمدِ مختار مست
او سر است و ما چو دستار اندر او پیچیدهایم از شرابِ آن سری گردد سر و دستار مست
یوسُفِ مصری فرو کن سر به مصر اندر نگر شهرِ پر آشوب بین و جملۀ بازار مست
گر بگویم ای برادر خیره مانی زین عجب عرش و کرسی آسمانها این همه کردار مست
شمسِ تبریزی برآمد در دلم بزمی نهاد از شرابِ عشق گشتهست این در و دیوار مست